دلتنگی ها

رویاهایت را براورده خواهد کرد آنکه ابر را میگریاند تا گل بخندد...

دنیا را میدهم برای لبخندت

 

،هراسی نیست ،شـــــــــاد که باشی،دوباره از آن من میشود!

 

 

 

کاش بارانی ببارد ، قلبها را تر کند

 

بگذرد از هفت بند ما ، صدا را تر کند

 

قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها

 

رشته رشته مویرگهای هوا را تر کند

 

بشکند در هم طلسم کهنه ی این باغ را

 

شاخه های خشک و بی بار دعا را تر کند

 

مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت

 

سرزمین سینه ها تا نا کجا را تر کند

 

 

 

+نوشته شده در 6 / 9 / 1390برچسب:,ساعت8:12توسط daryaii | |

زندگی دفتری از خاطره هاست

یک نفر در دل شب یک نفر در دل خاک

یک نفر همدم خوشبختی هاست

یک نفر همسفر سختی هاست

چشم تا بازکنیم عمرمان میگذرد

ما همه همسفر و رهگذریم

آنچه باقیست فقط خوبیهاست...

+نوشته شده در 18 / 6 / 1390برچسب:,ساعت7:7توسط daryaii | |

 

ترجیح میدهم که با کفش هایم در خیابان راه بروم

و به خدایم فکر کنم

تا اینکه در مسجد بنشینم و به کفش هایم فکر کنم.

         (دکتر شریعتی)

+نوشته شده در 18 / 6 / 1390برچسب:,ساعت6:58توسط daryaii | |

معبد قلب را پاک نگهدار

تا معبود در آن ساکن شود

+نوشته شده در 18 / 6 / 1390برچسب:,ساعت6:51توسط daryaii | |

                                     زندگی بافتن یک قالیست

نه همان نقش و نگاری که خودت میخواهی

نقشه از قبل مشخص شده است

تو در این بین فقط میبافی

نقشه را خوب ببین

خوب بباف

نکند آخر کار قالی بافته ات را نخرند...

+نوشته شده در 17 / 6 / 1390برچسب:,ساعت9:32توسط daryaii | |

 

به کودک فال فروش گفتند:چه میکنی؟

گفت:به آنان که در دیروز خود مانده اند فردا را میفروشم..

 

هرچی آرزو داری همگی رو تک تک بنویس

خدا یادش نمیره ولی تو یادت میره چیزی رو که امروز داری

آرزوی دیروزت بود...

 

وقتی تنها شدی بدون که خدا همه رو بیرون کرده

تا خودت باشی و خودش...

 

همیشه کسی که امیدوار است هیچگاه نا امید نکن

شاید امید تنها دارایی او باشد...

 

دنیا دو روز است:یک روز باتو یک روز برعلیه تو

روزیکه با توست صبور باش

و روزیکه برعلیه توست مغرور نباش

هردو پایان پذیرند...

 

زنده بودن را به بیداری بگذرانیم که قرن ها به اجبار خواهیم خفت...

 

در نگاه کسانی که پرواز را نمیفهمند هرچه اوج بگیری کوچکتر خواهی شد..

+نوشته شده در 16 / 6 / 1390برچسب:,ساعت6:18توسط daryaii | |

یه شب خوب تو آسمون یه ستاره چشمک زنون

خندید و گفت کنارتم تا آخرش تا پای جون

ستاره فشنگی بود آروم و ناز و مهربون

ستاره شد عشق منو منم شدم عاشق اون

اما زیاد طول نکشید عشق منو ستاره جون

ماهه اومد ستاره رو دزدید و برد نا مهربون

ستاره رفت با رفتنش منم شدم بی همزبون

حالا شبا به یاد اون چشم میدوزم به آسمون...

+نوشته شده در 14 / 6 / 1390برچسب:,ساعت12:5توسط daryaii | |

                    بخواب ای غنچه ی بی تاب احساس

فضای شهر شب بوها طلائیست

بهار سبز عاشق ها خزان است

خزان بی قراران بی وفائیست

بخواب ای مرغ نا آرام دریا

گل آرامشم تنهای تنهاست

اگر امشب ز بی تابی نخوابی

دلم تا صبح در چنگال غمهاست

بخواب ای برگ تبدار شقایق

بدان عاشق همیشه ارغوانیست

همین حالا کنار بستری سرد

دلی در آرزوی مهربانیست

بخواب ای یادگار شهر رویا

که اشکم گونه ها را سرخ و تر کرد..

+نوشته شده در 13 / 6 / 1390برچسب:,ساعت17:9توسط daryaii | |

    این سطر مختصر را گفتم که او بخواند

   

    هرچه به او نگفتم میخواهم او بداند

 

    او اولش نمی خواست ترکم کند و لیکن

 

    فهمید راز من را او رفت تا بماند....

+نوشته شده در 12 / 6 / 1390برچسب:,ساعت20:11توسط daryaii | |

شبیه برگ پاییزی پس ازتو قسمت بادم

خداحافظ ولی هرگز نخواهی رفت از یادم

و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد

و برف نا امیدی برسرم یکریز میبارد

خداحافظ واین یعنی در اندوه تو میمیرم

در این تنهایی مطلق که میبندد به زنجیرم

خداحافظ تو ای هم پای شبهای غزل خوانی

خداحافظ به پایان آمد این دیدار پنهانی..

+نوشته شده در 12 / 6 / 1390برچسب:,ساعت20:5توسط daryaii | |

 

امروز خیلی دلم گرفته.

از همه اونایی ک دردتو میدونن اما نمی بیننت انگار وجود نداری.

اما هنوز یکی هست ک منو می بینه دردامو می دونه تنهام نمیذاره.

خدایا خیلی دوست دارم.

بهترین همدمم خداست آخه نه تنهات میذاره نه بهت دروغ میگه و نه...

تو این دنیا اونی ک بیشتر عاشقه کمتر وفا میبینه.

اونکه کمتر وفا داره بیشتر محبت میبینه...

اینه اون دنیایی ک همه عاشقشن..

تا ی دل نوشته ی دیگه......

 

+نوشته شده در 12 / 6 / 1390برچسب:,ساعت11:34توسط daryaii | |

 

خدایا

آنچنان غریق دریای غربتمان مکن که به هر

 

خاشاک عاطفه ای

دست دراز کنیم.

                  

+نوشته شده در 11 / 6 / 1390برچسب:,ساعت12:33توسط daryaii | |

 

یاد دارم یک غروب سرد سرد

می گذشت از کوچه ما دوره گرد

دوره گردم کهنه قالی می خرم دسته دوم جین مالی می خرم

کاسه و ظرف سفالی می خرم گرنداری کوزه خالی می خرم

اشک در چشمان بابا حلقه زد عاقبت آهی کشید بغضش شکست

اول عید است و نان در سفره نیست

ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟

بوی نان تازه هوش ما را برده بود

اتفاقا مادرم هم روزه بود

خواهرم بی روسری بیرون دوید

گفت:آقا سفره خالی می خرید؟

+نوشته شده در 11 / 6 / 1390برچسب:,ساعت12:23توسط daryaii | |

 

 

پادشاهی جایزه بزرگی برای هنرمندان گذاشت که بتوانند به بهترین شکل آرامش

را تصویر کنند.نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند.آن تابلوها تصاویری

بودند از جنگل به هنگام غروب رودهای آرام کودکانی که در خاک می دویدند

رنگین کمان و قطرات شبنم بر گلبرگ گل سرخ.

پادشاه تمام تابلو ها را بررسی کرد.ام سرانجام فقط دو اثر را انتخاب کرد.

اولی تصویر دریاچه ارامی که کوه های عظیم آسمان آبی را در خود منعکس کرده بودند.

در جای جایش میشد ابر های کوچک و سفید را دید و اگر دقیق نگاه می کردند

در گوشه ی چپ دریاچه خانه کوچکی قرار داشت.پنجره اش باز بود دود از دودکش آن برمیخواست.

تصویر دوم نیز کوه هارا نمایش میداد اما کوه ها نه هموار بود قله ها تیز و دندانه ای بود.

آسمان بالای کوه ها به طور بی رحمانه ای تاریک بود و ابرها آبستن آذرخش.

تگرگ و باران سیل آسا بود.این تابلو با تابلو های دیگر هیچ هماهنگی نداشت.

اما وقتی آدم با دقت به تابلو نگاه میکرد در بریدگی صخره ای جوجه پرنده ای را

می دید.آنجا درمیان غرش وحشیانه ی طوفان جوجه گنجشکی آرام نشسته بود.

پادشاه درباریان را جمع کردو اعلام کرد که برنده مسابقه بهترین تصویرآرامش

تابلو دوم است.بعد توضیح داد که:

آرامش آن چیزی نیست که در مکانی بی سروصدا بی مشکل بی کار سخت یافت می شود

چیزی است که می گذارد در میان شرایط سخت آرامش در قلب ما

حفظ شود.این تنها معنای حقیقی آرامش است..

+نوشته شده در 10 / 6 / 1390برچسب:,ساعت14:39توسط daryaii | |

 

زندگی باور میخواهد آن هم از جنس امید

 

که اگر سختی راه به تو یک سیلی زد

 

یک امید قلبی به تو گوید

که خدا هست هنوز..

+نوشته شده در 10 / 6 / 1390برچسب:,ساعت9:48توسط daryaii | |

 

روزگاری اهل دنیا دلشان درد نداشت

هرکسی غصه این را که چه میکرد نداشت

چشمه ی سادگی از لطف زمین میجوشید

خودمانیم زمین این همه نامرد نداشت.

+نوشته شده در 9 / 6 / 1390برچسب:,ساعت19:23توسط daryaii | |

 

کاش دلتنگ شقایق ها شویم

به نگاه سرخشان عادت کنیم

کاش شب وقتی که تنها می شویم

با خدای یاس ها خلوت کنیم..

+نوشته شده در 9 / 6 / 1390برچسب:,ساعت11:41توسط daryaii | |

خیلی سخته توی پاییز با غریبی آشنا شی اما وقتی که بهار شد یه جوری ازش جدا شی

 

خیلی سخته اون کسی که اومد و کردت دیوونه هوسش وقتی تموم شه بره و پیشت نمونه

 

خیلی سخته اون که دیروز تو واسش یه رویا بودی از یادش رفته که واسش تو تموم دنیا بودی..

+نوشته شده در 8 / 6 / 1390برچسب:,ساعت22:26توسط daryaii | |

خنده ی تلخ آدما همیشه از دلخوشی نیست

گاهی شکستن دلی کمتر از آدم کشی نیست

گاهی این دل اونقدر تنگ میشه که گریه هم کم میاره

یه حرف خیلی ساده هم گاهی چقدر غم میاره

+نوشته شده در 8 / 6 / 1390برچسب:,ساعت22:4توسط daryaii | |

شبی از پشت یک تاریکی غمناک و بارانی تورا با لهجه ی گل های نیلوفری صدا کردم..

تمام شب برای باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعاکردم..

پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس..

تو را از بین گل هایی که در تنهاییم روییده بود با حسرت جدا کردم.

+نوشته شده در 8 / 6 / 1390برچسب:,ساعت10:49توسط daryaii | |